دنیز توپولیدنیز توپولی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

دنیزین قالارجیلاری...

چارشنبه سوری

                     تق تق تق فش فشه، فاصلمون کم بشه                      هیزم و نفت و آتیش، دوست دارم خداییش                      سیب زمینی به سیخه، عکس گلت به میخه                      غماتو بیار فوتش کن، کینه داری شوتش کن !         ...
28 اسفند 1392

تصمیم کبری

درست زمانی که بین همه اگرها و بایدها و چون و چراها مصمم میشوی بنشینی و بر سر سجاده مهرش و از خدا نام مادررا التماس کنی، آن زمان است که خدا نعمتش را...منتش را... بر سرت تمام کند ونام زیبای مادر را برازنده باقی اسمت کند...... قصه تنهایی روزهای زندگیت تمام میشود. یکی می آید که تو به لطف بودنش بهترین حس ها راتجربه می کنی خودت به میل خودت ، خود را از اولویت ها داوطلبانه خط میزنی و یک نفر را مادرانگی میکنی تا انتهای زندگی... درست مثل مادرت یادم بماند که همه اینها خستگی دارد...نگرانی دارد...ازخودگذشتگی دارد... این حذف خود ها!!!!!!درخیلی جاهای زندگی سخت است...گاهی درد دارد... یادم...
25 اسفند 1392

برای شما که مادرید

                        یه متن خیلی تاثیر گذار از یه جا خوندم که خیلی برام جالب بود                            و دوستش داشتم...میزارمش  تا یادم باشه                                       هنوز هستم و تا مدتها باید باشم.             &nbs...
24 اسفند 1392

دختر داشتن قشنگه

دخترداشتن قشنگه    دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی و بنفش   دخترداشتن یعنی کمدی پرازلباسهای خوشرنگ   دخترداشتن یعنی اتاقی پرازعروسکهای ریزودرشت   دخترداشتن یعنی پچ پچ های شبانه مادرودختری کناریک تخت صورتی   دخترداشتن یعنی یک کشو پر ازگل سرهای رنگی رنگی   دخترداشتن یعنی لاکهای رنگ ووارنگ   خنده های ازته دل - موهای بلند -دامن های زیبا و.......   دخترداشتن یعنی عشق   ...
21 اسفند 1392

روز تولدت بابارو بوس کردی

  اینم کیک تولد اولت                                      و حالا بعضی از کادوهای دنیز لباس طوسی از طرف بابایی و مامایی لباس بنفش از طرف خاله سمی از طرف آننه خرس قهوه ای از طرف مامای ساینا دختر عمه مامایی ...
12 اسفند 1392

بیماری

عزیز دل مامایی بعد از یک هفته اسهال و استفراغ شدید دیگه جون تو بدنت نمونده بود که ناچار شدیم سرم تزریق کنیم از پای نازت.سرم 14 ساعت طول کشید تا تموم شه. از ساعت 9 شب تا 11 صبح فردا.     اینم جوجو ها که اومدن نشستن رو پای دنیز ...
12 اسفند 1392

تولد یکسالگی لاله پارک تبریز

امروز بعد از اذان مغرب سه تایی رفتیم لاله پارک چون بابایی شنیده بود که جشن یکسالگی لاله پارک امروز و فردا اونجا برگزار میشه. رسیدیم اونجا دیدیم خبری نیست بابایی از آقا نگهبان پرسید که پس جشن کجاست؟ گفت طبقه بالا...رفتیم بالا دیدیم یه گروه موزیک آذربایجانی دارن خیلی ی ی ی ی قشنگ میزنن و همه دورشون جمع شدن و دارن فیلم برداری میکنن تو هم که تو بغل من داشتی تکون تکون میخوردی یعنی که نانای میکردی بابا هم شروع کرد به عکس و فیلم گرفتن. اونجا یه دلقک بود که بابایی ازش خواهش کرد باهات یه عکس بگیره تو هم تو بغلش با تعجب و کمی ترس نگاش میکردی. بعدش کلی عکس با هم گرفتیم و رفتیم طبقه آخر که اونجا پره از ...
2 اسفند 1392
1